سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که دوستی ندارد، اندوخته ای ندارد . [امام علی علیه السلام]

محمد احمد وند

 
 
ارزیابی مناسبات ایران و اردن(پنج شنبه 86 تیر 7 ساعت 8:35 صبح )
روابط ایران و اردن از عهد باستان آغاز شده است‌. شروع روابط رسمی ایران با این سرزمین به دوران سلاطین عثمانی بازمی‌گردد که ایران در شام نمایندگی کنسولی داشت‌. بعد از سلطه انگلیسی‌ها بر اردن و فلسطین‌، ایران در بیت المقدس کنسولگری دایر کرد. این کنسولگری بعداً به سرکنسولگری تبدیل شد. پس از استقلال شرق اردن‌، دولت ایران این کشور را به رسمت شناخت‌. در ششم مرداد 1328 ملک عبدالله پادشاه وقت اردن‌، به ایران مسافرت کرد و عهدنامه مودت میان دولتین در 25 آبان همان سال در تهران منعقد شد. در 1329ش. سفارت ایران در امان در سطح وزیرمختار، تأسیس شد و در اسفند همان سال به سفارت ارتقأ یافت‌. در همین سال سفارت اردن در تهران تأسیس شد و متعاقب سفر رسمی محمدرضا پهلوی در آذر 1328 به اردن که طی آن یک موافقتنامه فرهنگی میان دو کشور نیز به امضأ رسید، روابط دیپلماتیک دو کشور به سطح سفارت کبری ارتقأ یافت و در همان تاریخ سفارت اردن در تهران به سفارت کبری تبدیل شد. این مسافرت که به دعوت ملک حسین انجام شده بود، مبانی دوستی و همکاری میان دو رژیم را بیش از پیش مستحکم کرد.
از این زمان به بعد، تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روابط بسیار صمیمانه‌ای میان دربارهای دو کشور برقرار بود. روابط سیاسی میان دو حکومت ایران و اردن‌، در تمام این مدت عمدتاً در مناسبات میان دربارهای سلطنتی دو کشور تبلور یافته بود و در خلال دیدارهای خصوصی سران دو رژیم تعیین و تدبیر می‌شد.
ملک حسین پادشاه اردن از اردیبهشت 1338 تا مرداد 1357 در یک دوره‌19 ساله 11 بار همراه با همسر، ولیعهد و نخست وزیرش به ایران مسافرت کرد.
این سفرها در تاریخ‌های زیر صورت گرفت‌:
11 اردیبهشت 1338
15 فروردین 1339
14 اردیبهشت 1346
26 مرداد 1346
7 شهریور 1347
5 تیر 1352
27 آبان 1352
2 مرداد 1353
3 مرداد 1356
9دی 1356
5مرداد 1357
علاوه بر این چندین بار نیز دیدار خصوصی ملکه عالیه از ایران‌، چند دیدار خصوصی فرح پهلوی ونیز دو دیدار رسمی محمدرضا پهلوی از اردن بخش اعظم کارنامه روابط سیاسی و دیپلماتیک میان دو کشور در این دوره را تشکیل می‌دهد. آمد و شدهای معدود ومحدود دست اندرکاران رسمی سیاست و دیپلماسی دو کشور نیز در واقع دنباله همین دیدارها و روابط خصوصی به حساب می‌آمد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران‌، دولت اردن‌، دولت جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت و ملک حسین در اسفند 1357 طی پیامی پیروزی انقلاب اسلامی ایران را به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران تبریک گفت و در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران‌، هیئت ده نفره‌ای از شخصیت‌های برجسته علمی آن کشور به ریاست وزیر اوقاف و امور مقدسات اردن به ایران آمد. دولت اردن اگرچه ظاهراً خشنودی خود را از انقلاب اسلامی اعلام داشت‌، لیکن در واقع از صدور انقلاب اسلامی و احتمال گسترش آن نگران بود. در آذر 1359 حافظ اسد، اردن را به حمایت از گروه بنیادگرای اخوان المسلمین برای براندازی رژیم سوریه متهم کرد و صف‌آرایی نظامی دو کشور در مرزهای مشترک‌، تیرگی روابط را تا حد برخورد مسلحانه پیش برد. روابط حسنه جمهوری اسلامی ایران با سوریه‌، تیرگی روابط اردن و سوریه و روی آوردن اردن به سوی عراق‌، از عواملی بود که به دنبال شروع جنگ تحمیلی‌، قطع روابط دو کشور ایران و اردن را به دنبال داشت‌.
ملک حسین در 20/1/1359 ش. ضمن شرکت در جلسه عادی کابینه اردن‌، موضع آن کشور را در قبال بحران روابط ایران و عراق چنین بیان کرد: «وظیفه اعراب است که برای وحدت خود و جلوگیری از سرایت خطرات از هرکجا که باشد همکاری کند، ما وظیفه داریم که جهان اسلام را آرام و قرین همبستگی داشته باشیم‌، ما می‌خواهیم ایران پشتیبان ما باشد و در آن آرامش برقرار ودارای خط مشی درستی باشد. عراق کشوری عربی و برادری است که نباید مورد هیچگونه تهدید خارجی قرار گیرد و یا آسیبی از هر منبعی که باشد به آن برسد. ما به عنوان عرب نباید اجازه دهیم هیچگونه تجاوز از هر مصدر که باشد به هیچ جزئی از خاک میهن عرب صورت گیرد.»
بعد از کنفرانس سران کشورهای عربی در بغداد و تونس‌، روابط بین عراق و اردن روز به روز نزدیکتر و عمیقتر شد و صراحتاً ملک حسین به نفع عراق و علیه ایران موضع‌گیری کرد و با کمک‌های سیاسی‌، اقتصادی و نظامی فراوان‌، حمایت خود را از عراق تداوم بخشید. در طول جنگ هشت ساله بین ایران و عراق‌، تنها سیستم حمل و نقل به عراق از طریق اردن صورت می‌گرفت‌. در این چارچوب‌، شبکه حمل و نقل وسیعی بین دو کشور ایجاد گردید و بندر عقبه برای حمل و نقل سلاح و تجهیزات نظامی سبک و سنگین در اختیار عراق قرار گرفت‌. به علاوه دولت اردن نیروهای نظامی خود را نیز برای سرکوبی مردم مسلمان عراق و شرکت در جنگ علیه ایران‌، به عراق گسیل داشت. و ملک حسین نیز در نطقی گفت که اگر ضرورت ایجاب کند نیروهای بیشتری را به عراق اعزام خواهد کرد.
عواملی که باعث شد اردن در دهه 1360 و در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران‌، از عراق حمایت کند و حمایتش را از این کشور در بحران کویت نیز ادامه دهد به شرح ذیل است‌:
1ـ کمک‌های مالی عراق به اردن‌، این کمک‌ها از سوی حامیان عراق نظیر عربستان و کویت نیز به اردن پرداخت می‌شد.
2ـ تهدیدات سوریه علیه اردن وحمایت جمهوری اسلامی ایران از سوریه‌.
3ـ نیاز شدید عراق به بندر عقبه و درآمد عمده‌ای که برای اردن داشت.
4ـ شاه حسین قصد داشت نقش رهبر عربی را بازی کند. عامل تعیین کننده سیاست خارجی اردن قومیت عرب و وحدت و یکپارچگی آن است. دین اسلام در درجه دوم اهمیت قرار دارد. شاه حسین با شعار «ما در کنار برادران خود هستیم‌»، حمایت خود را از عراق اعلام کرد.
5ـ اردن می‌خواست از ثمرات این جنگ به نفع خود استفاده کند، اما با پایان جنگ تحمیلی و بحران خلیج فارس‌، این سیاست نتیجه‌ای جز خسران و صدمات اقتصادی و اجتماعی برای اردن درپی نداشت‌. براین اساس اردن مجدداً روابط خود را با جمهوری اسلامی ایران عادی ساخت.
روابط اردن با جمهوری اسلامی ایران پس از مرگ ملک حسین در بهمن 1377، تغییر قابل ملاحظه‌ای نکرد. همان روندی که پس از پایان اشغال کویت به صورت رویکرد مرحله به مرحله حکومت امان به جمهوری اسلامی ایران آغاز شده بود، در دوره ملک عبدالله دوم نیز پی گرفته شد. ملک عبدالله 11 شهریور 1382 در رأس هیأتی از مقامات بلندپایه اردنی به تهران آمد. علاوه بر این، همسر وی نیز به طور جداگانه در تیر 79، به همراه جمعی از زنان دربار اردن وارد ایران شدند. روابط امان با تهران درسالهای پس از پایان جنگ 8 ساله عراق علیه جمهوری اسلامی ایران نتیجه دو پدیده متضاد است‌. اول علاقه مقامات اردنی به گسترش رابطه با تهران و دوم اصرار امریکا به فاصله گرفتن اردن از جمهوری اسلامی ایران. مقامات امان نیز همواره تلاش کرده‌اند تا در مناسبات مستقل خود با ایران‌، هردو رویکرد را رعایت کنند.


 


تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران بیانگر این مطلب است که سلطه خارجی به عنوان یکی از عوامل بازدارنده توسعه سیاسی کشور محسوب می‌گردد. این امر طی دو قرن اخیر شتاب و گسترش بیشتری یافته است. مداخلات روسیه، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان عرصه‌های سیاه اما واقعی تاریخ ایران می‌باشد. این مداخلات، ذهنیت بدبینانه‌ای را در افکار عمومی و فرهنگ سیاسی ایران بر جای گذاشته است. در این بین انقلاب اسلامی ایران نه تنها دست ابرقدرت‌ها را از ایران کوتاه نمود بلکه تأثیر بسزایی نیز در میان اقوام و ملل دیگر در رابطه با سلطه‌ستیزی بر جای گذاشت.وقوع انقلاب اسلامی ایران به همان اندازه که مبین مخالفت تمامی ملت ایران با سیاست‌های داخلی شاه بود، نشان از ناخرسندی از سیاست خارجی او هم داشت. محور حمله مخالفان شاه به سیاست خارجی را انتقاد از اتحاد عملی او با ایالات متحده تشکیل می‌داد و از همین رو به او لقب «شاه امریکایی» داده بودند. 1امریکا در 37 سال سلطنت محمد‌رضا شاه علاوه بر صدور سرمایه، از شرکت‌های تجاری و بانک‌ها، به عنوان پوشش و ابزار مهم توسعه روابط سیاسی و اقتصادی خود با ایران استفاده می‌کرد.2 در واقع با اعمال سیاست‌های امریکا در ایران، تمام زیر ساخت‌های تجاری، کشاورزی و صنعتی کشور نابود و ایران صرفاً به بازاری برای کالاهای غربی مبدل گشت. وابستگی نهادهای حکومتی کشور نیز تا آنجا بود که بالاترین شخص مملکت در تمام امور تنها نظرات امریکایی‌ها را لحاظ می‌کرد.کودتای 28 مرداد به بسیاری از ایرانیان ثابت کرد که شاه اگر آلت دست انگلیسی‌ها نباشد عروسک امریکایی‌هاست. 3 همچنانکه تحولات سیاسی ایران بعد از کودتای 28 مرداد نیز درجهتی تداوم یافت که موجبات افزایش نفوذ فراگیر امریکا را در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی جامعه فراهم نمود. طی این 25 سال حکومت ایران عملاً دست نشانده امریکا و تحت کنترل این دولت بود و کارکردی غیر از برآورده ساختن خواست‌‌های ایالات متحده نداشت. طی این سال‌ها سیل مستشاران اقتصادی و نظامی امریکا جهت حفظ ارکان نظام شاهنشاهی و متعاقباً اجرای سیاست‌ها و فرامین واشنگتن راهی ایران شدند. نتیجه کار این بود که ایران به عامل اصلی اجرای سیاست‌‌های منطقه‌ای امریکا، بازار بزرگ کالاهای تجاری و نظامی امریکا و جولانگاه فرهنگ امریکایی تبدیل شد. در این سال‌ها هیچ جای دنیا به اندازه ایران برای امریکایی‌ها دارای منافع سرشار وحیاتی سیاسی ـ اقتصادی نبود. آرامش و نفوذ امریکائی‌ها تا آنجا پیش رفت که رژیم کاپیتولاسیون را در ایران به اجرا گذاردند. قانونی که کمتر واحد سیاسی در جهان به آن تن می‌دهد.
افزایش تعداد امریکایی‌ها در ایران، گسترش همه جانبه‌ی روابط دیپلماتیک و محوریت امریکا در تمامی برنامه‌های رژیم به همراه ضرورتهای نظام دو قطبی و نقش ایران در ائتلاف باغرب، زمینه‌های تسلط بیش از پیش امریکا بر ایران را فراهم کرده بود. طبیعی بود که در چنین شرایطی، «استبداد سیاسی» نیز درجامعه ایران حاکم باشد. به طوری که بسیاری از تحلیلگران، دوران بعد از کودتا را با واژه‌هایی همانند «دولت دست‌نشانده» تبیین کرده‌اند.


روابط محمد‌رضا شاه با ایالات متحده از نیمه دوم دهه 1960 به تدریج توسعه و تحکیم بیشتری یافت، اما اتحاد عملی شاه با ایالات متحده نتیجه‌ی رویدادهای سال 1351 ـ 1356 بود.رشد سرسا‌م‌آور درآمدهای نفتی و میل روز افزون شاه به خرید تسلیحات نظامی از امریکا، از دید بسیاری از ایرانیان نشانه‌ی خوش خدمتی کامل شاه به ایالات متحده و از دست رفتن استقلال کشور بود. در نهایت نیز همین احساس عمومی یکی از سرچشمه‌های ژرف بیگانگی و بیزاری مردم از رژیم شاه شد5 و جامعه غرب زده و رژیم دست نشانده شاه توسط نهضتی اسلامی که از عمق وجود جامعه برخاسته بود، متلاشی گردید. در واقع بیگانگی و بیزاری ایرانیان از ایالات متحده به این تصور مردم باز می‌گشت که آن کشور با پشتیبانی نظامی، اقتصادی و سیاسی از رژیم شاه، احساس عزت و استقلال ایران را جریحه‌دار کرده است. 6بنابراین شعارهای مرگ بر شاه و مرگ بر امریکا از یک نوع رابطه درونی خبر می‌داد. هنگامی که مردم شعار مرگ بر امریکا را سر می‌دادند، در بطن ‌آن بر شعار مرگ بر شاه نیز صحه می‌گذاشتند و بالعکس. در واقع در دوران انقلاب و شرایط تاریخی بعد از آن، شعار مرگ بر امریکا پس از شعار الله اکبر به عنوان دومین شعار عمومی مورد حمایت مردم ایران بوده و در مقاطع مختلف نیز مورد استفاده قرار گرفته است. پیوستگی و رابطه درونی دو شعار «مرگ بر شاه» و «مرگ بر امریکا» را می‌توان در سخنان امام پس از ورود به ایران در بهشت زهرا نیز مشاهده نمود: « ما با آنها در این مخالف هستیم که آنها به نسل ما خیانت کرد‌ه‌اند، تمام نفت ما را به امریکا داده‌اند ما نفت داریم و آنها برای ما پایگاه درست کردند. یعنی اسلحه‌هایی آورده‌اند اینجا که ارتش ما نمی‌تواند آنها را استفاده کند. ما 50 سال است که در اختناق به سر می‌بریم. نه مطبوعات داشتیم نه رادیو نه تلویزیون. این آقا خودش خودش را قبول ندارد ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد فقط امریکا از او پشتیبانی کرده است.» 8
مدعای این سخن امام را بوضوح می‌توان در جمله معروف شاه به کیم روزولت پس از کودتای 28 مرداد 32 مشاهده نمود: « من تاج و تخت خود را مدیون خدا،‌ملتم و شما (امریکا) می‌دانم.» 9
بنابراین برای یافتن ریشه‌های روابط خصمانه جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا از یک سو باید به تاریخ معاصر ایران و رابطه دست‌نشاندگی رژیم پهلوی با امریکایی‌ها اشاره نمود و از سوی دیگر باید به اندیشه‌ها و مبارزات امام خمینی رجوع کرد. کلام و مکتوبات امام در مقاطع مختلف مبارزاتی ایشان نشان می‌دهد که حیات دوباره اسلام می‌تواند زمینه‌ نفوذ سلطه‌گران و خارجی‌ها در ایران کاهش دهد.


از دیدگاه امام خمینی، کشورهای غربی دارای همگونی‌های کارکردی مشابهی علیه ایران و جهان اسلام بوده‌اند؛ اما از آنجا که نفوذ سیاسی امریکا فراگیرتر از سایر واحدهای استعمارگر بود، امام نیز لبه تیز حملات خود را از خرداد 1342به بعد متوجه امریکا نمود. بدین ترتیب امام خمینی با مورد نکوهش قرار دادن نقش مداخله گرایانه امریکا، مبارزه با شاه را امری تاکتیکی برای خلع ید قدرت و نفوذ امریکا و سایر واحدهای خارجی قرار داد. به همین دلیل، امریکا به عنوان «شیطان بزرگ» مورد استناد قرار گرفت. این واژه به معنای آن بود که ایالات متحده و غرب به منزله عنصر اغواگر برای جوامع اسلامی نقش آفرینی می‌کنند.
شکست امریکا در ویتنام، ظهور برخی از دولتهای ضد امپریالیستی و تجربه کاپیتولاسیون در ایران برای نهضت امام خمینی بسیار تعیین کننده بود و منجر به تقویت بلاواسطه نهضت اسلامی در ایران گردید. به عبارت دیگر، در دهه 1340 هیچ واقعه‌ای به اندازه مبارزه مستقیم امام علیه کاپیتولاسیون و توسعه نقش اسرائیل با اهمیت تلقی نمی‌شود. زیرا امام در مورد ماهیت این کشورها و روابط آنها با ایران معتقد بودند که «ماچون ملت ضعیفی هستیم و دلار نداریم، باید زیر چکمه امریکا برویم. امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر، لیکن امروز سر و کار ما با امریکاست.»
با توجه به نگرش امام نسبت به امریکا و همچنین به دلیل آنکه از قانون کاپیتولاسیون، امریکایی‌ها منتفع می‌گردیدند؛ از این رو امام نسبت به زمامداران ایالات متحده کاملاً بدبین بود و ‌آنان را به عنوان «خصم قرآن» مورد خطاب قرار می‌داد.
امام خمینی که به کارگیری خدعه، نیرنگ، دروغ و استفاده از هر وسیله ممکن برای دستیابی به اهدف را مشخصه حکومت‌های شیطانی می‌دانست و حکومت‌های شیطانی، دیکتاتوری و ستمگری را مردود می‌پنداشت؛ با شیطانی خواندن سیاست‌های ابرقدرت‌ها، رفتار آنها را در جهت استیلا و تهاجم به کشورهای ضعیف‌تر تفسیر می‌نمود. امام خمینی معتقد بود که «این ابرقدرتهاکه ما اسمش را ابرقدرت می‌گذاریم، تمام قدرتشان را روی هم می‌گذارند و صرف آمال حیوانی و شیطانی می‌کنند، و تمام مقصد این جنایتکاران دستیابی به قدرت برای کوبیدن هر کس که در مقابلشان است، می‌باشد و البته به آن هم درست نمی‌رسند.امام خمینی با چنین اعتقادی برای تبیین نقش و جایگاه ایالات متحده از واژه‌هایی استفاده می‌نمود که از یک سو دارای وجه دینی و اسلامی و از سوی دیگر دارای ابعاد ملی‌گرایانه، بسیج کننده و تحقیر کننده نیز بود. زیرا امام خمینی بادو پیش فرض هدفهای خود را مشخص می‌نمود. پیش فرض اول بر این امر واقع بود که عناصر خارجی، ساخت سیاسی ایران را تحت کنترل خود در آورده و درصدد نهادینه کردن مؤلفه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود در ایران می‌باشند؛ و پیش فرض دوم بر این موضوع قرار داشت که به میزان گسترش سلطه غرب در ایران، نفوذ آئین و احکام اسلامی کاهش خواهد یافت.


بر این اساس اصولی‌ترین تحلیل بر این امر قرار دارد که امام خمینی برای تثبیت مبانی احکام اسلامی وحفظ فرهنگ و هنجارهای اسلامی، بر ضرورت مبارزه با سلطه خارجی تأکید بسیار داشت. این امر از یک سو براساس زیر ساخت‌‌های اسطوره‌های ایرانی در مورد نقش بیگانگان شکل گرفته بود، و از سوی دیگر روند مبارزات استقلال طلبانه و ضد استعماری را در ایران تقویت می‌نمود. به این ترتیب، هدف امام از انجام مبارزات سیاسی در داخل، حفظ و تحقق احکام اسلام بوده است. برای نیل به این امر، انجام مبارزات استقلال‌طلبانه، بیگانه ستیز و آزادی خواهانه به عنوان ابزار و روندی محسوب می‌گردید که از یک سو زمینه را برای تحقق شرایط محیطی حفظ احکام دینی فراهم می‌نمود و از سوی دیگر، واکنشی جدی و فراگیر را علیه دولتهای فراهم می‌آورد که از مشروعیت فراگیر داخلی برخوردار نبودند.
در حالی که امریکایی‌ها به عنوان حامیان اصلی رژیم شاه در شرایط اوج‌گیری انقلاب اسلامی، راه مقابله با آن را کاهش اقتدار شاه و حرکت به جانب «حکومتی براساس قانون اساسی» می‌دانستند و به شاه توصیه می‌کردند که به سمت دمکراسی و لیبرالیزه کردن کشور حرکت کند، 14 امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب، اساس رژیم شاهنشاهی و حامیان آن را زیر سؤال برده بود و مواجهه با امریکا را در رأس همه مسائل سیاسی عنوان کرده بود.
در سال‌های پس از پیروزی انقلاب و دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز امام خمینی همواره امریکا را با لقب «شیطان بزرگ» خطاب نمودند. چرا که به عقیده امام «دولت امریکا به عنوان قدرتمندترین کشورهای جهان برای بیشتر بلعیدن ذخایر مادی کشورهای تحت سلطه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. امریکا دشمن شماره یک مردم محروم و مستضعف جهان است و برای سیطره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی خویش بر جهان زیر سلطه، از هیچ جنایتی خودداری نمی‌نماید. او مردم مظلوم جهان را با تبلیغات وسیعش که به وسیله صهیونیسم بین‌المللی سازماندهی می‌گردد، استثمار می‌نماید. او با ایادی مرموز و خیانتکارش، چنان خون مردم بی‌پناه را می‌مکد که گویی در جهان هیچ کس جز او و اقمارش حق حیات ندارند. ایران که خواسته است از هر جهت با این شیطان بزرگ قطع رابطه کند، امروز گرفتار این جنگهای تحمیلی است. امریکا عراق را وادار نموده است تا ما را با حصر اقتصادی از پای درآورد. مع‌الاصف اکثر کشورهای آسیایی هم با ما سر ستیز داشته. ملت‌های مسلمان باید بدانند که ایران کشوری است که رسماً با امریکا می‌جنگد و شهدای ما، این جوانان و دلاوران ارتش و سپاه از ایران و اسلام عزیز در مقابل امریکا دفاع می‌کنند.» 15 بر این اساس بود که امام فرمود «هر چه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید، چرا که امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»
ایستادگی و مقاومت در برابر امریکا و سایر ابرقدرت‌ها برای امام تنها یک شعار نبود، بلکه ایشان در مقاطع مختلف تاریخی به اثبات عملی آن مبادرت ورزیدند. نمونه بارز آن را می‌توان در مصاحبه ایشان در دوران گروگان‌گیری با مجله تایمز لندن مشاهده نمود. وقتی که خبرنگار در مورد امکان تردید در مواضع امام خمینی سؤال نمود، ایشان به گونه‌ای جدی اظهار داشت: «ما می‌خواهیم به همه دنیا نشان دهیم که «قدرتهای فائقه» را هم می‌توان با نیروی ایمان شکست داد. ما در برابر همه دولت امریکا با تمام قدرتش مقاومت می‌کنیم و از هیچ قدرتی نمی‌هراسیم ... ما امریکا را خوب می‌شناسیم و می‌دانیم که می‌توانیم در برابرش مقاومت کرده از شرفمان دفاع کنیم. ما باید بر امریکا غلبه کنیم و او را در همه منطقه شکست دهیم. ما تسلیم بی‌عدالتی‌ها نخواهیم شد و با ستمکاران کنار نخواهیم آمد ... ما می‌توانیم به آسانی در برابر تجاوز امریکا بایستیم. امریکا ممکن است ما را شکست دهد؛ ولی نه انقلاب ما را، و به همین دلیل است که من به پیروزی خودمان اطمینان دارم.»
همچنین هنگامی که کارتر قطع روابط دیپلماتیک با ایران را اعلام کرد، امام از این اقدام استقبال نمود و آن را برای مسلمین امری سودمند دانست. در واقع مقاومت ایشان در برابر امریکا و فشارهای دیپلماتیک آن کشور، روح مقاومت در برابر ابرقدرتها را فراهم آورد.
دعوت جیمی کارتر از شاه مخلوع برای سفر به امریکا، واقعه طبس، کودتای نوژه، جنگ تجاوزکارانه عراق علیه ایران و حمایت‌های خاص امریکا از عراق در این جنگ، قطع رابطه، تحریم اقتصادی، حمله به هواپیمای مسافربری ایران، حمله به پایانه‌های نفتی ایران، حمایت از گروه‌های برانداز مخالف علیه جمهوری اسلامی ایران، تلاش برای به انزوا کشاندن ایران در عرصه‌های بین‌المللی و قرار دادن ایران در لیست محور شرارت، از جمله اقدامات قهر‌آمیز، خصمانه، انتقام‌جویانه و تهاجمی امریکا علیه ایران محسوب می‌شود.
مسائل فوق بیانگر آن است که ایالات متحده حتی در برهه زمانی قطع ارتباط نیز همواره حجم بالایی از دل‌مشغولی را برای سیاست‌گذاران ایران ایجاد نموده و از سوی دیگر روزی نیست که اظهار نظری پیرامون ایران از جانب سران کاخ سفید و گردانندگان وزارت خارجه و سایر مراکز قدرت این کشور بیان نگردد.
از این رو در دوران استقرار رژیم جمهوری اسلامی، در تمامی مساجد، سخنرانی‌های رسمی و سیاسی، علاوه بر تداوم شعار «مرگ بر امریکا»، جامعه سیاسی ایران همچنان ایالات متحده را به عنوان «شیطان بزرگ» خطاب می‌نماید. این امر بیش از هر چیز نشان از عمق ایدئولوژیکی منازعه میان تهران و واشنگتن دارد.



 
روابط ایران و عراق در گذر تاریخ‌(پنج شنبه 86 تیر 7 ساعت 8:26 صبح )


از زمان فروپاشی عثمانی و شکل‌گیری دولت عراق در غرب ایران، سیاست‌های متخذه از سوی دولتمردان آن کشور همواره به عنوان منبع تهدید علیه امنیت ملی ایران به شمار آمده و این کشور به ندرت روابطی دوستانه با ایران داشته است.
اختلافات ارضی و مرزی به همراه مسائل مذهبی همچون تبعیض علیه شیعیان در عراق و مسائل قومی و نژادی همانند مناقشه عرب و عجم، حضور اکراد در دو سوی مرزهای ایران و عراق به همراه خوی توسعه‌طلبی حاکمان بغداد از جمله عوامل اصلی تنش یا منازعه میان دو کشور در نیم قرن اخیر محسوب می‌گردند.
با این حال روابط دو کشور همیشه در سطحی نامطلوب قرار نداشته و در تاریخ روابط ایران و عراق نقاط قابل اتکایی نیز یافت می‌شود. از زمان قیمومیت انگلیس بر عراق (1920) و سپس استقلال آن کشور در سال 1932 و تا پایان عمر حکومت پادشاهی در سال 1958، به دلیل نفوذ انگلستان در منطقه و وجود حکومت پادشاهی در هر دو کشور روابط دو دولت چه در قالب پیمان سعد‌آباد و چه پیمان بغداد که به منظور مقابله با تهدید کمونیسم شکل گرفته بودند دوستانه بوده است. هر چند که در این دوره هم، اختلافات مرزی، گاه و بیگاه رخ می‌داد. مع‌الوصف معمولاً بدون درگیری مهمی حل می‌شد. اما آنچه از روابط دو کشور در اذهان باقی مانده است نزاع، درگیری، و جنگ ومخاصمه میان دو کشور است.
نقطه‌ی آغاز روابط مابین دو کشور به فروردین 1308 و اعزام هیئت حسن نیت از سوی پادشاه عراق به ایران و تقاضای این هیئت جهت برقراری روابط سیاسی با ایران باز می‌گردد. با این حال دولت عراق که در این زمان تحت حمایت انگلستان قرار داشت، نخست از اواسط سال 1310 با ارسال چندین یادداشت اعتراض به دولت ایران، مأموران گمرک و نیروی دریایی ایران را متهم به نادیده گرفتن مقررات سازمان بندر بصره و تجاوز به حق حاکمیت عراق در آبهای اروند رود نموده و سپس در سال 1313 به منظور جلوگیری از اعمال حاکمیت ایران بر اروند رود به جامعه‌ی ملل شکایت برد. پس از آنکه جامعه ملل طرفین را به مذاکره مستقیم دعوت نمود، سرانجام در 13 تیر 1316 طی قراردادی که میان دو کشور منعقد گردید، حق کشتی‌رانی در سراسر اروندرود به استثنای پنج کیلومتری از آبهای آبادان تا خط تالوگ به دولت عراق واگذار گردید1. بدین ترتیب قرارداد مذکور که در چارچوب اهداف استراتژیک بریتانیا بر ایران تحمیل شده بود، مالکیت عراق بر تمام اروند‌رود را به غیر از پنج‌کیلومتری از آبهای آبادان گسترش می‌داد.
با این حال 4 روز بعد در 17 تیر 1316 پیمانی میان کشورهای ایران، عراق، افغانستان و ترکیه در کاخ سعد‌آباد تهران به امضاء رسید که وحدت کشورهای فوق را در منطقه تضمین نمود و امضاکنندگان را به حمایت متقابل از یکدیگر در صورت بروز خطر نسبت به یکی از اعضاء برمی‌انگیخت. «پیمان سعد‌آباد» که تحت نفوذ و سلطه انگلیس در منطقه منعقد شده بود، دولتهای امضاء کننده را به پرهیز از مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به مرزهای مشترک، خودداری از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر و جلوگیری از تشکیل جمعیت‌ها و دسته‌بندی‌هایی با هدف اخلال در سطح میان کشورهای همجوار و هم پیمان تشویق می‌کرد.یمان دیگری که میان کشورهای منطقه منعقد شد، معروف به «پیمان بغداد» است که معاهده‌ای با ماهیت دفاعی و امنیتی بود. این پیمان که نخست در پنجم اسفند 1333 میان وزیران امور خارجه دو کشور عراق و ترکیه تحت عنوان «پیمان همکاری‌های متقابل» در بغداد به امضا رسیده بود، با پیوستن انگلستان در دهم فروردین، پاکستان در اول مهر و ایران در 19 مهر 1334 حلقه‌ای از حامیان بلوک غرب را در منطقه گرد هم جمع‌آورد. اما کودتای عبدالکریم قاسم با عقاید افراطی و چپگرایانه، از یک سو موجب خشنودی مسکو و قاهره و از سوی دیگر باعث خروج عراق از حلقه بلوک غرب گردید. کودتای قاسم در 1337 که در درجه نخست به خروج عراق از پیمان و انتقال مرکزیت آن از بغداد به آنکارا انجامیده بود، ترس شدید شاه ایران را نیز در پی داشت.
روابط نامطلوب دو کشور با این کودتا و قوت یافتن پان‌عربیسم و گرایشات افراطی عربی در نظام سیاسی عراق آغاز شد. در این دوره اختلافات مرزی دو کشور افزایش یافت و علاوه بر ادعای حاکمیت عراق بر خوزستان، تشکیل جبهه آزادی بخش خوزستان و مسأله کردها، اختلاف ایدئولوژیک نیز بر روابط دو کشور سایه انداخت.


اگر چه ایران 17 روز پس از کودتای قاسم، رژیم وی را به رسمیت شناخت ولی این اقدام مانع از ابراز سیاستهای تند و خصمانه قاسم نسبت به ایران نگردید. زیرا قاسم نه تنها به هیچ یک از قراردادهای مرزی و تعهدات حکومت پیشین عراق درباره اختلافات آبی با ایران پایبند نبود، بلکه ادعاهای ارضی نیز نسبت به خاک کویت ابراز می‌داشت که امنیت منطقه را بیش از پیش به مخاطره می‌انداخت.
سرانجام در آذر 1338 یک بار دیگر اروند رود به بحرانی حاد در روابط ایران وعراق مبدل گشت.
عبدالکریم قاسم در کنفرانسی مطبوعاتی ادعا کرد که «عراق در سال 1316 تحت فشار جدی قرار داشته و ناچار شده است که حاشیه‌ای به عرض پنج کیلومتر از اروند‌رود را به ایران واگذار نماید و این عمل عراق یک نوع بخشش بوده است، نه استرداد یک حق مکتسبه». 3 این ادعا در حالی صورت می‌گرفت که عهدنامه 1316 در سایه حمایت‌ها و طرفداری‌ همه جانبه انگلیس از عراق منعقد شده بود. زیرا در آن هنگام انگلیسی‌ها که طبق تقسیمات استعماری پس از جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی بر عراق سلطه مطلق داشتند، دستیابی به ‌آبهای بین‌المللی منطقه و منابع نفتی عراق را حائز اهمیت می‌دانستند و از این رو پیمان 1316 را بر ایران تحمیل نمودند.
ایران در آغاز تلاش نمود بحران بوجود آمده را از راههای دیپلماتیک حل و فصل نماید،‌اما پافشاری عراقی‌ها بر ادعاهای واهی خود، طرفین را حتی به میدان درگیری‌های پراکنده و تدارکات نظامی برای جنگ احتمالی نیز کشاند. 4 اگر چه در نهایت با از سرگیری مذاکرات مستقیم میان دو کشور مناسبات دیپلماتیک نیز از سر گرفته شد اما تا زمانی که رژیم چپگرای عبدالکریم قاسم در عراق حاکم بود، روابط دو کشور تیره باقی ماند.
با سقوط حکومت عبدالکریم قاسم در 19 بهمن 1341 و به قدرت رسیدن رژیم‌های میانه‌رو عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف، تا حدی از تنش موجود در روابط دو کشور ایران وعراق کاسته شد، اما اختلافات دو کشور در حوزه‌های پیشین همچنان پابرجا باقی ماند.
آرامش و چالش در روابط دو کشور تا هنگام قدرت یافتن حزب بعث در عراق (26 تیر 1347) ادامه یافت. اما باحاکم شدن رژیم بعث در عراق،‌دوره‌ی دیگری از تیرگی روابط میان دو کشور آغاز گردید. در این دوره علاوه بر اختلافات قبلی، تفاوت‌های ایدئولوژیک رژیم‌های موجود، گرایشات پان عربیستی شدید رژیم بعث و اراده آن برای کنترل جهان عرب و همچنین گرایش دو کشور به قطب‌های مخالف دوران جنگ سرد و مخالفت عراق با حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه بر وخامت اوضاع افزود. همچنین نزدیکی رژیم شاهنشاهی به اسرائیل و اثار نامطلوب آن بر ذهنیت اعراب و سیاستگذاران رژیم بعثی، منجر به پاکسازی و اخراج ایرانی‌های ساکن در عراق و اتخاذ سیاست ایرانی‌ ستیزی از سوی رژیم بعثی گردید.
روابط دو کشور در شرایطی وارد بحران جدیدی شد که حسن‌البکر رئیس رژیم کودتائی عراق ادعای حاکمیت مطلق عراق بر اروند‌رود را مطرح کرد و مقامات بعثی تصمیم گرفتند اسناد و مدارک کشتی‌هایی را که وارد اروند‌رود می‌شدند بازرسی نمایند. به دنبال این تصمیم در 26 فروردین 1348 وزارت امور خارجه عراق، آبراه شط‌العرب را جزء لاینفک خاک عراق نامید و از ایران خواست پرچم‌های خود را از روی کشتی‌ها پایین بکشد. بدنبال این اظهارات و اعمال مقامات عراقی، دولت ایران نیز در اردیبهشت 1348 عهدنامه‌ی مرزی 1937 را ملغی و تمایل خود را به انعقاد قراردادی مبتنی بر خط تالوگ اعلام نمود. 5
این رویداد روابط دو کشور را تا ‌آستانه وقوع برخورد نظامی به وخامت کشاند و حتی احتمال درگیری نظامی نیز قوت یافت، اما با میانجیگری هواری بومدین در جریان اجلاس سران اوپک (13 الی 15 اسفند 1353) در الجزایر، دو کشور به توافقاتی جهت پایان بخشیدن به اختلافات خود دست یافتند. براساس این توافق خط تالوگ به عنوان خط مرزی دو کشور شناخته شد و ایران به صورت تلویحی پذیرفت که از حمایت کردهای بارزانی دست بکشد و مقداری از اراضی عراق را که در تصرف خود داشت، به آن کشور بازگرداند. 6
از جمله دلایل پذیرش این قرارداد از سوی رژیم بغداد می‌توان به فشار کردهای جدایی‌طلب بر دولت عراق، حمایت امریکا و بلوک غرب از محمد‌رضا پهلوی و تضعیف موقعیت اعراب در پی شکست از اسرائیل اشاره نمود.
هر چند انعقاد قرارداد 1975 الجزیره، ظاهراً باعث پایان اختلافات مرزی و روابطی نسبتاً بهتر شد، اما این آرامش نسبی در روابط بین دو کشور با وقوع انقلاب اسلامی در ایران پایان یافت. زیرا عراق به موجب بیانیه الجزایر و با پذیرش خط تالوگ به عنوان خط مرزی دو کشور، عملاً حاکمیت ایران را بر اروندرود پذیرفته بود و به دنبال موقعیتی مناسب می‌گشت تا ضربه‌ی نهایی خود رابه ایران وارد سازد. 7
از این رو پیروزی انقلاب اسلامی که موجب تغییر ساختار قدرت در خاورمیانه و نظام امنیتی دو قطبی حاکم بر جهان شده بود، علاوه بر اینکه ایران را از صف حامیان ایالات متحده و بلوک غرب خارج کرد، رهبران عراق را نیز به حمله نظامی به ایران ترغیب نمود. صدام که چشم به رهبری جهان عرب و پرنمودن خلاء قدرت درمنطقه دوخته بود، از فرصت بدست آمده نهایت استفاده را برد و درصدد جبران امتیازات از دست داده در قرارداد 1975 الجزایر برآمد.

رژیم بعثی به سرکردگی صدام حسین، پس از بمب‌گذاری در تأسیسات نفتی ایران و شرکت در یک رشته اقدامات تخریبی علیه جمهوری اسلامی ایران به بهانه بازپس‌گیری جزایر سه گانه حملات تبلیغاتی خود را متوجه ایران کرد. سرانجام وزارت امور خارجه عراق در 26/6/1359 طی یادداشتی قرارداد 1975 الجزایر را لغو و صدام با ادعای حاکمیت مطلق عراق بر شط‌العرب، آن را در برابر دوربین‌های تلویزیونی پاره کرد و در 31 شهریور 1359 با حملات هوایی و زمینی ارتش بعث به خاک ایران جنگ تحمیلی 8 ساله علیه جمهوری اسلامی را آغاز کرد.
اگر چه به ظاهر موضوع اختلافات مرزی به عنوان دلیل اصلی تجاوز عراق به خاک ایران محسوب می‌گردد اما در واقع تجاوز عراق نتیجه نارضایتی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی از انقلاب اسلامی ایران و نگرانی از گسترش آن به منطقه و حمایت از منافع دولت‌های محافظه‌کار عربی نیز بود.با این حال پس از استقامت و ایستادگی مردم ایران در 23 مرداد 1369، صدام حسین رئیس جمهور عراق با ارسال نامه‌ای خطاب به حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت ایران تمام شرایط ایران را برای برقراری صلح میان دو کشور را پذیرفت. 9 بدین ترتیب صدام حسین برای صلح با جمهوری اسلامی ایران به پذیرش معاهده‌ای تن داد که زمانی با لغو آن جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرده بود.








بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2511  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «